![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
لب قاصر از بیان جـواد الائـمّـه است عـالـم گـدای خـوان جـواد الائمّه است فصل بهار و ماه رجب، عطر و بوی یار این عـیـد عاشقـان جـواد الائـمّـه است مــا را گـدای سـفــرۀ آقــا نـوشـتـهانـد از لطف بی کـران جـواد الائـمّـه است بـاکی ندارد از غـم مسکـیـنیاش گـدا وقـتی که در امـان جـواد الائـمّـه است حاتم که شهرتش همه جود و سخاوت است خود جـزو سـائـلان جـواد الائمّه است جـویـند سائلان همه نام و نشان از او ابـن الـرضا نـشان جـواد الائـمّـه است با مقـدمش، عـیان شده نـسل امامـتـش این افـتخـار از آن جـواد الائـمّـه است هرگز نگشته خـلق، مبارک تر از شما این جـلـوۀ عـیـان جـواد الائـمّـه اسـت این آستان که خـادمیش فخر اولـیاست درگــاه و آسـتـان جــواد الائـمّـه اسـت مـشـکـل گـشا تـرین قـسـم بعد فـاطـمه در مُلک طوس، جان جواد الائمّه است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
بیا به شهر مدیـنه نگـاه را حس کن به دل سفر کن و نزدیک راه را حس کن بیا به روی مسیح آفـرین حق بنگـر شمیم یوسف بیرون ز چاه را حس کن بیا به صفحه اعمال عاشقـان امشب شروع بخشش و ردّ گناه را حس کن بیا به برکۀ چشم رضا ز شوق امشب جمال منعکس و روی ماه را حس کن شکوفهای علوی بر درخت طوبی بین بیا حضور ولیعـهد شاه را حس کن مدیـنه مکّـه شد و جـلـوه گـاه زهـرا شـد بخـوان ترانه که سلـطان عشق بـابـا شد رسید آنکه به قرآن عشق کاتب شد شبیه جدّ خودش مظهر العجائب شد ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد همانکه ماه رخش قـبـلۀ کواکب شد چـقـدر آمـدنش بر پـدر مبارک بود که شکر و سجده برای امام واجب شد به کوری همۀ بخل طیـنـتـان جهان تمام جود خدا را رسید و صاحب شد رسـیـد آنـکـه جـواد الائـمـه شـد نـامـش همان که جـود و کرم هست تشنۀ جامش جمال بیمثلش جلوه گاه خورشیدی زبان پُر گهـرش آیههای تـوحـیدی دلـیـل بـنـدگـی حـق ولایـت تـامـش خدا ستـیز بود هرکه کرده تـردیدی به جای پای خدا پا نهد هرآنکس که کند همیشه از این شاهـزاده تقـلیدی بگو بگو به خدا عشق او فزونتر ده برای ما بپسند آنچه خود پـسنـدیدی تمام جـلـوۀ الله در رخـش پـیـداست توان جـمال نبی را در رخش دیدی چـه کـفـر بـاشـد و ایـمـان دلـم بـود آزاد مــنــم غـــلام درِ خــانــۀ امـــام جــــواد بهشت عاشق عطر و شمیم گیسویش کـلـیم عابد محـراب طـور ابـرویش ترانه ساز غـزلها صدای زیـبایش قـیـامت ابـدی میکـنـد بـپـا هـویـش ستاره عاشق برق نگـاه پُر فـیضش بهار، فصل خـزان بهـار مـیـنـویش یگـانۀ پـدر است و پـدر بود عـاشق به چـشـمهـای زلال نـگـاه جادویش قنوت دست گدایش روا کـند حاجت محّـل رفـع نـیـاز پـیـمـبـران کویش ز چشمۀ برکـاتـش مـی ولا عـشق است ز او شنـیدن عرض دل گـدا عشق است خـمـار دیـدۀ جـام شـرابـنـاک تــوأم منم که آدم دار و درخت و تاک توأم همیشه ایـمن هـرز دعـای تو هـستم به جستجوی نهم در پی پـلاک توأم منم که حرفۀ اجدادیام گدایی توست به رسم عشق و جنون عبد سینه چاک توأم منم دخـیل بخـیلی که با تو میمـانم همیشه زندهام از عشق چون هلاک توأم زیـادی گـلـتـان هـستم و خـوشم آقـا که هم سرشت شمایم غبار خاک توأم تـوئـی ادامـۀ نـسـل بـلـنـد و پُـر ثـمـرت دلـیــل خــنــدۀ رخــشــنــدۀ لـب پــدرت چه خوب آمدی ای امتداد پـیغـمـبر رسید ارث ولایت به دست تو آخـر ولید برتر و خوش یمن نسل ثارالله صدای قـلب امامت، سـلالـۀ کـوثـر برای اهل دو عـالـم تو حجت اللهی برای شاه غریبان توئی عـلی اکـبر بیا به جـمع شلوغی به امـر بابـایت که از تو بهره بگیرند مُسلم و کافـر عصای پیری بابائی و عصای زمین بشر توئی و کرامات توست فوق بشر تــمـام جـلــوۀ چــشـم انـتـظـاری پــدری نه، بلکه بهـر پـدر جان و پـارۀ جگـری سلام حق به شما ای طلـوع زیبائی قـشـنگی هـمۀ خـواب های رویـائی تو نور اوّل و آخـر تو دائـماً هـستی تو آفـتـاب ازل مـاهـتـاب شب هائی به سن و سال تو کاری ندارم ای آقا به سن ّکـودکیات هم امـام و آقـائی بیا و خـانه تـکـان دل سیـاهـم بـاش کنون که جا به دلم کردهای عجب جائی اگر چه پای تو برسنگ خورد و افتادی ولی تو تا به قـیامت همیشه بر پائی به روی خاک زمین خوردی و شدی مضطر ز سـیـنـه نـالـه زدی وای مــادرم مــادر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام جواد علیهالسلام
ای دُر نـورانـیِ ده بـحـر نـور وی نهـمین حجتِ ربّ غـفـور کـنـیـۀ زیـبـای تـو ابـن الرضا محـمـدی یـا عـلـی مـرتـضی؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام جواد علیهالسلام
امــام الـهـدی، یا جـواد الائـمّـه ولـیِّ خــدا، یــا جــواد الائـمّــه سپهر کرم، ابر رحمت، یم جود مـحـیـط سـخـا، یا جـواد الائـمّه چه گویم به وصفت که فرموده آن را بـه قـرآن خـدا، یا جـواد الائـمّه به کشتیّ ایمان در امواج طوفان تـوئـی نـاخـدا، یا جـواد الائـمّه چه در هفت گردون چه در هشت جنّت تـوئـی مـقـتـدا، یا جـواد الائـمّه سماواتیان راست مدح تو، بر لب به صبح و مسا، یا جواد الائمّه بود نقش خاک ره کـاظـمیـنت رخ اولــیــاء، یـا جـواد الائـمّـه ز شاهیست عارم که در آستانت گـدایـم گــدا، یــا جـواد الائـمّـه بود بی ولای تو طاعات عـالم سـراسـر هـبـا، یا جـواد الائـمّه اگر بود واقف ز علمی که داده تـو را کـبـریـا، یا جـواد الائـمّه نه بگشودی اندر برت پور اکثم لب خویش را، یا جـواد الائـمّه گرم سر جدا گردد از تن، نگردد دل از تو جـدا، یا جـواد الائـمّه بغیر از خدا هر که گوید ثنایت بـود نـا رسـا، یـا جـواد الائـمّـه خـدا داد پاسخ به هر بیـنوا کو تو را زد صدا، یا جواد الائـمّه به بازار محـشـر ولای تو آرم به روز جـزا، یـا جـواد الائـمّه ثنای تو گویم عطا از تو جویم به هر دو سرا، یا جـواد الائـمّه رهایی به مهر تو خواهم که گشتم اسـیـر هــوا، یـا جــواد الائـمّـه خوش آن ملتجی را که در آستانت کـنـد الـتـجـاء، یـا جـواد الائـمّه جوادی، جوادی، گدایم، گـدایم عطا کن، عطا، یا جواد الائـمّه بخوان جانب کاظمینم وز آنجا بـبـر کـربــلا، یا جـواد الائـمّـه بمانم، بمیـرم سپس زنده گردم به مـهـر شـما، یا جـواد الائـمّه به جان پیمبر به زهرای اطهر به بـابت رضا، یا جـواد الائـمّه مرا تا ابـد از صف دوستـانت مگـردان جـدا، یا جـواد الائـمّه گرفتم که راندیّ و راهم ندادی روم در کـجـا، یا جـواد الائـمّـه تهی دستم و هستیم هست، تنها گـنـاه و رجـا، یـا جـواد الائـمّـه قدم گشته خم، پا فرو مانده در گل ز بـار خـطـا، یـا جـواد الائـمّـه به یاد تو اشک از بصر میفشانم به صبح و مسا، یا جواد الائمّه دریغـا که از یـار نامهـربـانت کشیدی چـهها، یا جـواد الائـمّه تو را کشت، آخر به فصل جوانی ز زهـر جـفـا، یا جـواد الائـمّـه تو را کشت، اما لب تشنه آخر نـدانـم چــرا؟، یـا جـواد الائـمّه ز بس ناله کردی در آن حجره تنها فـتـادی از پـا، یا جـواد الائـمّـه ولی دیگر از جسم پاکت نشد سر جــدا از قـفـا، یـا جـواد الائـمّـه به قربان جسمی که گردید او را کـفـن بــوریـا، یـا جـواد الائـمّه به قربان آن سر که میخواند قرآن به طشت طلا، یا جـواد الائـمّه به قربان آن رخ که شد شسته با خون به دشـت بـلا، یـا جـواد الائـمّه ببین نخل میثم که بر داده عمری بـوصف شما، یا جـواد الائـمّـه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
ای سائل سائـلت، کـرامت مرهون تو جـود تا قیامت ای ثبت به خط و خال و حُسنت توحـید و نـبـوّت و امامت خلق دو جهـان پی گـدائی دارند به درگهـت اقـامـت هم کوچک کوچکت بزرگی هم بـنـدۀ بنـدهات زعـامت مانـند نهـال در بـرت خـم خوبان همیشه راست قامت تا هست خـدای را خـدائی تو جود کـنّی و مـا گـدائی تا ماه جـمال خـود نمودی از شمس شموس دل ربودی از غیر خـدای چشم بستی بر ذکر خدای لب گشودی قرآن ز رخ تو بوسه برداشت تو آیه به زیر لب سرودی عالم همگان تو را ستودند چون تو که خدای را ستودی تا شـام ابـد کـریـم هـستی از صبح ازل جـواد بودی از نور تو ای چراغ بینش روشن شده چشم آفـرینش ریحـانه، محمّدی دگر زاد یـا آمـنــهای پـیـامـبـر زاد یا بـنـت اسـد عـلّـی دیگـر یا فاطمه نـازنین پسر زاد دریای عفاف گوهر آورد یا شمسۀ برج دین قمر زاد من هرچه بوصف او بگویم آن مادر خوب خوب تر زاد از بهر رضا رضای دیگر فرزند نگو، بگو پـدر زاد آئـیـنه حُـسن سـرمـدی تو سـر تا به قـدم محـمدی تو وصف تو کجا ز من برآید این کار کی از سخن برآید؟ قـابـل نـبـود بـپـات ریـزم گـیرم دُرم از دهـن بـرآید با یـاد تو دل قـرار گـیـرد از شوق تو جان ز تن برآید لبخـند زنـد به بـاغ حُسنت هر لاله که از چمن برآید تو خنده بزن که اشک شادی از چـشـم ابوالحسن برآیـد ای پای به فـرق عالـمینت شهر دل ماست کاظمیـنت آبـای تـو مـقــتـدای عـالـم ابـنـای تـو رهــنـمـای آدم با ماهی کوچکی که مأمون در دست فشرده بود محکم میخواست تو را بیازماید ای آئـیـنـه دار راز عـالـم تنها نه ضمیر او که گفتی از ابر و هـوا و ماهی و یم از جاه تو مات، نجل هارون بر عـلم تو محو، پـور اکثم کس مثل تو حل نکرده کامل یک مسأله سیهزار مشکل عـشق آیـتـی از ولایت تو دل شـیـفـتـۀ حـکـایـت تـو منسوخ شود عـلـوم عـالـم با یک سخن از روایت تو در چـاه عـدم فـتـد ظلالت بـا پـرتـوی از هـدایـت تو در وادی شرم گم شود جود از بخـشـش بـینهـایت تو هر کس به تو ظلم کرد آخر شرمـنده شد از عـنایت تو از بسکه کریمی و جوادی بر دشمن خویش، حرز دادی ای جود و عنایـتت خدائی کـار تو همه گـره گـشائی از سلطـنت دو عـالـمم به در کوی گـدای تو گـدائی صد بارم اگر جدا شود سر به کز تو فـتد مرا جـدائی بیمهـر تو هیچکس نباشد از آتـش دوزخـش رهائی جز تو که دهد ز لطف و رحمت پـاسـخ به نـوای بینـوائی لطفی، کـرمی، که بیـنوایم هر چند بدم، من از شمایم ای هـسـتـی اولـیـا ولایـت دل عاشق و روح مبتلایت شمس نهـم و امـام هـشـتم گـفـتـا پـدرم شـود فـدایـت از صبح ازل جواد بودی تا شـام ابـد هـمـه گـدایـت دلهـای هـمه خـدا پـرستان زوّار حـریـم بـا صفـایـت در چشم رضا خداست پیدا از آئـیـنـه خــدا نــمــایـت هم چشم و چراغ مرتضائی هم پـارۀ پـیـکـر رضـائی از ماه گرفـته تا به مـاهی بیمهر رخت همه سیاهی با مهر تو مرگ زندگـانی بیمهر تو زندگی تـبـاهی دادار و ائــمـه و نــبـیّـیـن دادند به عـصمتت گواهی با مهر تو از گـنـاهکـاران بخـشـنـد مـدال بیگـنـاهی دست من و دامـن ولایـت ای حـجّـت بر حـق الهـی مدح تو کند زبان «میثم» بادا بـفـدات جـان «میثم»
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام جواد علیهالسلام ( مدح و مرثیه)
کیستم من هفت چرخ نور را شمس الضحّایم مظهـر جـود خـدا، شمع وجود مصطفایم سـرو بـاغ آرزوهـای عـلـیِّ مـرتـضـایـم قلب قرآن، رکن دین، روح خرد، جان دعایم بحر علم و کوه حلم و دست جود کـبریایم من کریم ابنِ کریمم، من جواد ابنِالرّضایم من به ملک جان و ملک دین و ملک دل زعیمم من کتاب الله را طاها و نور و حا و میمم من به چشم اهل معنی وجه رحمان الرّحیمم من به خیل سالکان حقّ صراط مستقیمم من چـراغ و چـشم سلطان سریر ارتضایم من کریم ابنِ کریمم، من جواد ابنِالرّضایم بـوی عـطر جنّت آید از غـبار کاظـمـینم از سنـین کـودکی فـرمانـروای عـالـمـینم هفت خورشید سپهر معرفت را نور عینم پای تا سر مجتبی، سر تا به پا جدّم حسینم باب هـادی نـازنـین فرزند مصباح الهُـدایم من کریم ابنِ کریمم، من جواد ابنِالرّضایم من به زنجیر محبّت قـلب عالم را گرفتم در کـرامت ارث آبای مکـرّم را گـرفـتم در بیان از اهل منطق فرصت دم را گرفتم جان مأمون، قدرت یحیی بن اکثم را گرفتم گه به استـدلال محکـم، گـاه با نطق رسایم من کریم ابنِ کریمم، من جواد ابنِالرّضایم در فضا مأمون یکی بازِ شکاری کرد راهی ماهیی را صید کرد از دامنِ ابـر سیاهی بود قصدش امتحـان از مخـزن سرّ الهی گفتمش از ابر و تبخیر و هوا و صید ماهی داد هـوش از دست پـیش دانـش بیانتهـایم من کریم ابنِ کریمم، من جواد ابنِالرّضایم من امام کلّ خلقت بودهام پیش از ولادت من زعیمم کشتی توحید را بعد از شهادت ابر و موج و بحر و ماهی داده بر فضلم شهادت عادتم جود و کرامت بوده در اوج سیادت هم کرامـت سائل و هم جود میباشد گدایم من کریم ابنِ کریمم، من جواد ابنِالرّضایم صحـبتم زنگ غـم از آئیـنۀ دل میزداید صورتم در چشم اهل دل خدا را مینماید خندهام باب جنان را بر خلایق میگشاید چشمم از ریحانه، حُسنم از رضا دل میرباید جان شیعه زنده میگردد به صحن با صفایم من کریم ابنِ کریمم، من جواد ابنِالرّضایم من به خلق آسمان، اهل زمین باب المرادم من فروغ دیدۀ خـیـرالـنّسا، خـیر العـبـادم من به خیل دوستان و شیعیان زاد المعادم من کریمم من عطوفم من رئوفم من جوادم من به وقـت جـود با بیگـانگان هم آشنـایم من کریم ابنِ کریمم، من جواد ابنِالرّضایم سالها سوزِ درونِ خسته شمع محـفلم شد از جفا و فـتنۀ عـبّاسیان خون بر دلم شد عاقبت در خانۀ دربـسته یـارم قـاتـلم شد در جوانی با شرار زهـر حلّ مشکلم شد من که از خلق زمین و آسمان مشکل گشایم من کریم ابنِ کریمم، من جواد ابنِالرّضایم گشت از زهر ستم یک باره قلبم پاره پاره سوخـتم تا شد نفس در سینۀ تنگم شراره ظلم مأمون شد به دست دخترش اجرا دوباره رنج ها بُـردم دمـادم فـتـنهها دیـدم هماره در سرا، جان دادم و شد عالمی ماتم سرایم من کریم ابنِ کریمم، من جواد ابنِالرّضایم سالها پیوسته کوه غم به روی شانه بُردم شد دلم دریای خون از خونِ دلهایی که خوردم همچو گل کز شاخه میگردد جدا کم کم فسرده مثل بابایم رضا در شهر غربت جان سپردم قـاتـل نامهـربان هم گشت گـریان از برایم من کریم ابنِ کریمم، من جواد ابنِالرّضایم گـل در ایّام بهاران مثل من پرپر نگردد همسری مسموم زهر کینۀ همسر نگردد مثل من در خانه یاری بیکس و یاور نگردد وای بر چشمی که بر مظلومی من تر نگردد سوز و شور و اشگ میثم شد همه وقف عزایم من کریم ابنِ کریمم، من جواد ابنِالرّضایم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
ای وجودت مطلع الانوار یا موسیابنجعفر ای جلالت برتر از گفتار یا موسیابنجعفر ای رواقت کعبۀ دل وی حریمت طور سینا ای هزاران موسیت زوّار یا موسیابنجعفر ای خوش آن بیمار کز فیض تو میجوشد شفایش ای هزاران عیسیت بیمار یا موسیابنجعفر از تو میگیرد تجلّی سینهام چون طور سینا وز تو باشد چشم دل بیدار یا موسیابنجعفر دردمنـدم، مستـمندم، بیپـناهم، رو سیاهم هر که هستم با تو دارم کار یا موسیابنجعفر کظم غیظ و حُسن خلقت دل برد حتّی ز دشمن همچو جدّت احمد مختار یا موسیابنجعفر میتوانی در ز خیبر سر ز جسم عمر گیری در غزا چون حیدر کرّار یا موسیابنجعفر در دهـانم میشود دُرّ سخـن قـنـد مکرّر چون کنم مدح تو را تکرار یا موسیابنجعفر پیش عفو و پای جود و نزد احسانت بود کم هر چه باشد حاجتم بسیار یا موسیابنجعفر هرکه بودم با تو بودم هر که هستم با تو هستم در گلستان شمایم خار یا موسیابنجعفر ای که دشمن داد دشنام و نوازش کردی از او دوستم دستی به سویم آر یا موسیابنجعفر دل بسوی تربـتت دست دعـا بر آسـمانم بلکه یابم در حریمت بار یا موسیابنجعفر نیست آن قدرم که گردم زائر صحن و سرایت خاک زوّارت مرا بشمار یا موسیابنجعفر هدیه هر کس از برای یار آرد گوهری را این من و این چشم گوهر بار یا موسیابنجعفر من به عـالم گـفـتهام خاک در این آستانم لطف کن پا بر سرم بگذار یا موسیابنجعفر کی شود دور ضریحت گردم و گریم برایت با دلی سوزان و حال زار یا موسیابنجعفر تو همه آزادگان را یاری از لطف و کرامت از چه در زندان نداری یار یا موسیابنجعفر تیغ آتشبار بر کف گیرم و خونش بریزم جز تو دل خواهد اگر دلدار یا موسیابنجعفر تو سیه چال بلا را رشگ کوه طور کردی روز و شب با ذکر و استغفار یا موسیابنجعفر از چه در زندان به جز زنجیر غمخواری نداری ای به خلق عالمی غمخوار یا موسیابنجعفر با کدامین جرم شد ساییده ساق پات مولا از چه دیدی روز و شب آزار یا موسیابنجعفر بر تو میگریم که زندان تو حتّی روز روشن بوده تیره تر ز شام تار یا موسیابنجعفر بر تو میگریم که از زنجیر و کُند و تازیانه بر تن پـاکت بـود آزار یا موسیابنجعفر بر تو میگریم که در خاک وطن ذُرّیه ات را گرد غربت مانده بر رخسار یا موسیابنجعفر بر تو میگریم که بودی روزه و هنگام مغرب کردی از خون جگر افطار یا موسیابنجعفر بر تو میگریم که از خرمای زهر آلود دشمن بود در قلبت شرار نار یا موسیابنجعفر کُند بر پا، غل به گردن، اشک بر رخ، زهر در دل شد نصیب حضرتت هر چار یا موسیابنجعفر من نمیدانم در آن زندان چه دیدی لیک دانم مرگ خود را دیدهای صد بار یا موسیابنجعفر راه مشکل، بار سنگین، قامت «میثم» خمیده کوه غم از دوش او بردار یا موسیابنجعفر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
آن زمـانـی که دل مهـیّـا شـد دفـتـر غــم مـقــابـلــم وا شـد حضرت کاظم از عنایت خویش نظری کرد و سینه غوغا شد جان مولا مرا رسان حرمت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای ز حریم تو حرم، گوشهای! وی ز عطای تو جنان خوشهای روح مـناجـاتی و خـیـرالعـبـاد قـبـلـۀ حـاجـاتی و باب المـراد بـرتـر از آنـی که ثـنـایت کـنـم جان چه بود تا که فدایت کنم؟ یوسف فـاطمـه تو و قعر چاه؟ همدم شام و سحرت اشک و آه؟ گرچـه ز جـاه تو خـبر داشتـند چـار نفـر جـسـم تو برداشتـنـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
هر شب گدایِ خانۀ موسیابن جعفريم از خـانهاش طعـامِ كـريـمانه میبـريم نامـش ميانِ سيـنۀ ما حَـك شد از ازل مـا نـامِ او به نـزدِ اجـانـب نـمیبـريـم صدهـا ملک غـلامِ شَهـنـشاهِ كـاظـمين عمری بود كه نوکـرِ اربابِ محـشریم بابُ الحوائج است و نگه میكند به ما هـمـواره با نـگـاهِ طبـيـبـانه بـهـتـريـم آقای ما به ما نـظـر از لـطف میكـند ما ذَرّهايـم و بر هـمه دُردانههـا سـريم وقـتي كه شيعه گـشته بلا بر حراميان معـلـوم میشود كه همان قـومِ برتريم در راهِ شیعه، ما نـشنـاسـيم سر به تن در راهِ شیعه، ما همه يـارانِ حـيـدريم هم بیقرارِ روضۀ موسیابن جعفر و هم بیقـرارِ روضـه نـشيـنانِ مـادريـم در كـاظـمين بیسر و سامانِ اين پدر در قُم غلام و حلقه به گوشانِ دختريم بهتر ز اين نديده جهان صحنهای كه ما پَر پَر زنان به سوی رضا چون كبوتريم ما عـاشـقـانِ مُـردنِ در راهِ مـكـتـبـيـم در راهِ عـشقِ آلِ عـلی جـمله بیسريم گر سينه پُر شد از غـمِ اولادِ مرتضی مـديـونِ لطف و پـاكيِ دامـانِ مـادريم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
ای آفـتـاب حُـسن به زیـبـائـیت سـلام وی آسـمـان فـضـل به دانـائـیت سلام هر گه غضب به قلب رئوف تو یافت دست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
از ذات ذوالجلال و خلایق به صبح و شام ای تا ابد چراغ هـدایت تو را سلام ابنالـرضای دوم زهـرا! دهـم امام! حق را تمام مظهری و مظهـر تمام فرزنـد نُـه ولی، پـدر پـاک دو ولـی در چارده جمال ازل چارمین عـلی ای گنج بیحدود خـدا در خـزانهات بـاغ بهـشت، عـکـس در آستـانـهات بـار غـم تـمامـی امـت بـه شـانـهات صحن تو سامرا و دل خلق، خانهات بیتالحرام اهل سجود است کوی تو روشنگر تمـام وجود است روی تو روح مسیـح میدمد از سامـرای تو کعبه سلام داده به صحن و سرای تو موسی به رود نیل زده با عصای تو وحی خداست در نفس جانفزای تو کهـف تُـقی، حقـیـقت تقـوا، گـل تـقی جان جهان فدای تو یا هـادی الـنقی تعریف ما ز وصف شما هست نابجا توصیف ما کجا و مقـام شما کجا؟! از تو همه عنایت و از ما همه رجا حـتـی درنـدگـان به تـو آرنـد الـتـجا آنچه به وصف قدر و جلالت شنیدهایم در داسـتـان زیـنـب کـذّابـه دیـدهایـم حق از تو، در تو، با تو بود در تمام حال نورید، نـورِ نـور خداونـد ذوالجلال هرکس که در محبتتان یافت اتصال دوزخ بر او حرام و بهشتش بود حلال در گوش ما ز جامعه تا حشر این نداست آن کو جدا شود ز شما از خدا جداست دشمن به حضرتت ستم بیحساب کرد در ظلم خود به آل پیمبر شتاب کرد یک روز، قبرهای شما را خراب کرد روزی تو را تعارف جام شراب کرد یک روز ریخت خون دلت را به ساغرت یک روز کند قبر تو را در برابرت در مجلس شـراب به دل بود آذرت دیگر نخورد چوب به لبهای اطهرت دیگر سـر بُـریـده نمیدیـد دخـتـرت دیگر نبود بسته دو بازوی خواهرت دیگر به غصه عترت تو مبتلا نبود دیگر سـرت مـیانۀ تـشت طلا نـبود هرچنـد زهر داد بـه عمر تو خاتمه دیـدی جفـا و غصه و بیداد از همه این غم تورا بس است که بیرعب و واهمه آن بیحیا نمـود جسارت بـه فاطمه دشنام او ز نیـزه و خـنجـر شدیـدتر او بـود از یـزیـد ستـمگـر یـزیـدتـر من کـیـستم؟ گـدای گـدای گـدای تو خاک قدوم زائر صحن و سرای تو دارم امــیـد تــذکــرۀ سـامــرای تـو سوزی بده که اشک بریزم برای تو بر خـاک آسـتـان شما سـر نـهـادهام دست مرا بـگـیـر که از پـا فـتـادهام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
نفس نفس نفست عـطـر ربّـنـا دارد قـنـوت نـیـمـه شبـت ذکر آتـنـا دارد به عمق معرفت واژههای جامعهات هجا هجا کـلـماتـت دَم از خـدا دارد کـریـم، ابن کـریـمـی و عـالـمـی آقا به دامن کـرمـت دست الـتـجـا دارد کـبـوتـرانـه پـریـده در آسـمـان شما دلی که حسرت سرداب سامرا دارد من از هـوای گـدایی درگهت مـستم گدای سامرهات میشوم ... صفا دارد فـدای نـام تـو یـا ایهـا النـقـی، جـانـم چقـدر لشکر تو یار و جانـفـدا دارد اگرچه دست تو را خصم بیبصیرت بست هنوز اهل تو در بیت خویش جا دارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
با کـلامـش شهـر را اهـل ولایت میکند مـردم گـمراه را "هـادی" هـدایت میکند هرکه وصفش را شنید از عشق او بیمار شد عشقش از راه شنیدن هم سرایت میکند شیخ عباس قمی در "منتهیُ الآمال" خود معجـزات بـیشمار از او روایت میکند با وجود او بهشتی بودن اصلا سخت نیست حُـبِّ او را هرکسی دارد کـفایت میکند کـامـلا رد کـرد اســلام بـنـی عـبـاس را "هادی" از اسلام پیغـمبر حمایت میکند هرچه هم دشمن اذیت کرد، او نفرین نکرد دشمنش از صبر بسیارش شکایت میکند هر بلایی هم که میبیند "علی ابن رضا" شکر حق میگوید، احساس رضایت میکند دشمنش بیاحترامی کرد، آنجایی که دید شیـر دارد احـترامش را رعـایت میکند قاتلش جان خواست از او، جان خود را نیز داد هرکسی هرچه بخواهد او عنایت میکند رفت در بزم شراب و غصه خورد و گریه کرد اشک هایش از دل زینب حکایت میکند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
عمر تو مثل علی با بیکسی سر میشود خط به خطِ شرحِ حالت گریه آور میشود میبرد دشمن تو را در بدترین جاهای شهر سامرا شرمنـده از روی پیـمـبـر میشود حمله بر بیت ولایت، بیکسی، بزم شراب دشمنت لحظه به لحظه بیحیاتر میشود زنده بودی بیحیا قبر تو را در خانه کند چشمها از ماجرای غربتت، تـر میشود میروی از سامرا، روز دوشنبه، باز هم سرشکسته پیش زهرا، پیش حیدر میشود میروی از سامـرا روز دوشنـبه باز هم زنده یادِ کوچه و دیوار و آن در میشود مثل جد خود حسینی، کشتۀ دور از وطن با غـمت تـازه غـم آقای بـیسـر میشود کشتۀ دور از وطن هستی ولی شکر خدا یک کفن روزی این جسم مطهر میشود "تو" غریبی یا "حسین" ؟ آیا پس از تو خواهرت هم سفر با حرمله یا شمر کافر میشود؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
غـمی محاصره کرده حیات انسان را بر آن سر است بگیرد از آدمی جان را دروغ سرخ حـسد روی جامۀ یوسف گرفته سوی دو تا چشم پیر کنعان را امـام جـامـعـۀ وحـی، حضرت هـادی چگـونه تاب بـیـارد هـوای زنـدان را قـفـس نـشین شده امـا شنـیـدهانـد هـمه نــوای روح فــزای هـزار دسـتـان را مرام منکر زهرا و مرتضا این است به تیغ و زهـر جفا میکشد امامان را چه زهر دشنه تباری که در وجود امام دریده عمق جگر را، بریده شریان را جگر که تفته شود تشنه میشود انسان به جرعهای بچشان آن لبان عطشان را حسین فـاطـمه مهـمان کـوفه بود ولی نگـه نـداشـتـهانـد احـتـرام مهـمـان را به جای آب، به لبهاش سنگ میزد خصم و عـمه جان شما دید سنگ بـاران را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
وقتش رسیده یک نظری هم به ما کنی مـا را کـبــوتـر حــرم ســامــرا کـنـی محکـم حصار عـشق شما را گرفـتهام دل شـور مـیـزنـد کـه مـبـادا رها کنی آقـا قـلـم بـه دسـت گـرفــتـم بـرای تـو بـالاسـت تـا ابـد بـه خـدا پـرچـم شـمـا جـانـم فــدای جـان شـمـا، خـاتـم شـمـا آقا شنـیـدهام که کسی حـرمتت نداشت چون شمع نیمه جان شده سوسو گرفتهای با آه و غربت و غم خود خو گرفتهای همچون حسین فاطمه دور از وطن شدی همچون حسین فاطمه امّا سرت نرفت در زیر تیغ کـند عـدو حنجرت نرفت اینها کنار، دست شما سالم است هنوز
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
قصد کردم بنویسم کـمی از نـور خـدا کمی از ساحتِ قـدسـی عـزیـزُالزّهـرا قصد کردم ببرم نام «عـلی» بر لب ها بخدا دست من از دامن تو نیست جـدا السّلام حضرت هادی، به فـدای سرتان الـسّلام ای کـرمت شامـل این نـوکـرتان هـمـۀ ایـل و تـبــارم بـه در خـانـۀ تـو سـالها لحـظـه شـمارم به درِ خانۀ تو حاجـت غـیـر نـدارم، به درِ خـانـۀ تو مثـل یک ابر بـهـارم، به درِ خـانـۀ تو گریهام از سر بیطاقـتی و بیتابی است دوری از مرقدتان باعث این بیخوابی است بخدا در دل ما حسرتِ یک سامره است از لج منکرتان، دست، چو مشتی گره است دیدن صحن و سرایت به سرم خاطره است بخدا حاجت من یک ورق تذکره است حرمت باغ بهشت است و قدمگاه رسول خانهات، سفرۀ سبزی است به درگاه رسول بنـویـسید مرا نـوکـر هـادی ز ازل… بردن نام بزرگـش به لبم همچو عـسل کرمش رنگ مضامین عظیم است و غزل حبّ او در دل دیـوانۀ ما “خَیرُالعَـمَل” کمی از غـربت او را تو اگر گوش کنی میـروی تا همه را جـمله سیه پـوش کنی دلـتـان رحـم بیاید، بخـدا بیتـاب است چند روزی است، که در حجرۀ خود بیخواب است لبِ او خشک شده، فکر دو قطره آب است دست بر سینه فقط یادِ لب ارباب است سیـنهاش تنگ شد از شدت آن زهـر جـفا مجـتـبی گـونه و با درد رود سمـت خـدا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
دهـم امـامِ غـریبی که جود کارش بود زمین سامـره امـروز بی قـرارش بود اگرچه آخرِ عمری غـریب و تنهـا شد ولـی دقـایـق آخـر پـسـر کـنـارش بود مـلائـکه همه پـوشیـدهاند رخـت عـزا برون ز هُجره اجل هم در انتظارش بود نبود مـانـدنِ در کـاروان سرا، جایـش کسی که عالم هستی در اختیارش بود شکست حُـرمتِ او را ستـمگری ظالم به مجلسی که فقط آه، غم گسارش بود امـامِ طـاهـرِ ما را تـعـارفِ مِـیْ کـرد همان کسی که نجاسات، زهرِمارش بود سه بار دشمنِ دون حمله کرد بر قتلش پیـمبر آمد و اینجا خلاصه یـارش بود ولی حسین خودش بود و نیزه و شمشیر که خواهرش نگران بود و داغدارش بود رسید شمر و سرش را برید و بر نی زد همان دقیقه که ارباب، احتضارش بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام هادی علیهالسلام
برق نگاهت ریگ صحرا را طلا کرد شب را به نور صبحگـاهان آشنا کرد قـبـل تـو شهـر غـصه و غـم بـود امـا حُسن وجـودت سامـرا را سامـرا کرد گرچه مسیحا زنـده کرده یک نفـر را لطف تو بر جمع غلامان،جان عطا کرد با جـامعه کـار عصا کردی و مـوسی ذکـر دعـایت، جـامـعـه را با خـدا کرد همچـون نشا بودیم، لـطف گـریه هات ما را درخت سـرو ایـمان و حـیا کرد سـنگـیـنی دلهای ما بـی مشتـری بود احـسان تو جـنـس بـدل را کـیـمیا کرد برگ خـزان گردیده از مـرکب فـتادند اوج شکـوهت دشمـنت را مبـتـلا کرد بــاد از نـشـان پـلـکـهـایـت تـا وزیــده راز مـگـوی پـردههـا را بر مـلا کرد عـیّـاش را اشعـار تو بر سجـده افکـند شیطان انـسی را کـمی هم باخـدا کرد اشک دو چشمانت روان شد آن دمی که دشمـن مـزار کـربـلا را بـی بـنـا کـرد تبعید و غربت، بیکسی، ارثـیه ات شد کاری که دشمن با رضا و مجتبی کرد رسـم جگـر آتش زدن را بـاب کـردند هر کار کرده با جگـر زهـر جـفا کرد عـالـم بـمـیرد چـونکه تـنهـا بـودی آقا اصلا غـریـبی تو مـا را در عـزا کرد شعـر رثـای صیـمـری بایـد بخـوانـیـم از داغ تو اینگـونه ابـیاتـش صدا کرد »بار عزای تو چو زلزال است آقا » باید از این غصه برایت جان فدا کرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ امام هادی علیهالسلام
ای دهـمـیـن اخـتـر بـرج هُـدا از تو هـدایت شـده خـلـق خـدا نـام تـو نـام عــلـی مـرتـضـی کـنـیـۀ زیـبـای تـو ابن الـرّضا دسـتـه گـل فــاطـمـۀ اطـهـری گوهـر نُه یَم، یـم دو گـوهـری بحر به موج کرمت یک حباب ذرّهای از مهـر رخـت آفـتـاب سامـره با تربت پاکـت بهـشت جنّت و زیباییِ آن بیتو زشت چرخ کهن پیش تو جِرمی صغیر صد متوکّل به حضورت حقیر جود تو چون لطف خدا متّصل خــاک درت آبــروی اهـل دل وادی ایـــمـــن، دل آرام تــــو شـیـر درنـده بـه قـفـس رام تو آیــــنـــۀ احـــمـــدی و داوری نجـل جـواد و پـدر عـسکـری مـروه صفا یافـتـه از روی تو کعـبـه نـشانی بُـوَد از کوی تو از تو بود بگوش جـان سامعه از تـو بـود زیــارت جـامـعــه سزد سر از عرش بر آریم ما کـز تو چنـین جامعـه داریم ما جامعـه نه، بـلکه روایات نور صفحه به صفحه همه آیات نور جـامـعـه یعـنی آیت مـحـکـمـه دائـــرة الـــمـعــارف ائـــمّـــه جـامـعـه انــوار هـدایـت بُــوَد جـامعـه خـورشیـد ولایت بـوَد گـفت چـنین راوی نیکـو سیـر حکـایـتی ز آن شـه والا گهـر که دیدم از فـتنه این روزگـار گشت به مرکب متوکّـل سوار گفت که خَلق از پی اجـلال او پــیــاده آیــنــد بــه دنــبــال او بود در آن عـرصه میان هـمه پـای پــیــاده پـســر فــاطــمــه هم قطرات عرقـش بر جـبـین هم به لبـش ذکـر خـدای مبـین سوخته از آتش غیرت چو شمع حرمت او شکسته در بین جمع دیده چو بر ماه رخـش دوخـتم اشگ فشان ز آتش غم سوختم گفـتـمـش ای آیت حقّ الـیقـیـن از مـتـوکّـل چه توّقـع جز این زین عمل زشت خود این زشت خو بوده جسارت به تو مقصود او گفت به پـاسـخ پـسـر فـاطـمـه نیست مرا از این سـتم واهـمه من به مقام و رتبه و جـاه، کم از بـچـۀ نــاقــۀ صـالـح نِــیَــم ناخـن من به محـضر ذات هو نیست کم از ناقـه و فـرزند او یعنی عـمـر ظلم پایـنـده نیست بیشتر از سه روز او زنده نیست بعد سه شب از دم شمشیر تیز شد مـتـوکّـل بدنـش ریـز ریـز از پـس او مـعـتـمــد نــابـکـار گشت چو بر گُردۀ امّت سوار داد جــفـا و سـتـم و قـهــر داد تا پـسـر فـاطـمـه را زهـر داد آن همه سر تا به قدم جان پاک لاله صفت شد جگرش چاک چاک سوخت از این غم دل اهل ولا سـامـره شد در غـم او کـربـلا میثم اگر وصف غمش میکند اشک نـثـار حـرمـش میکـنـد
: امتیاز
|